یادداشت- فریبا کلاهی
شهر هر لحظه رنگ و لعابی دیگر به خود می گیرد. مانندجادوگرقصه های ترسناک. شاید هم کارتونهای خنده دار باربا پاپا!
این شهر رامی شناسم و نمی شناسم .همه جایش به سرعت نور در حال تخریب است، برای ساختن آنچه ربطی به هویت و نیازهای اجتماعی، فرهنگی این شهر ندارد.تغییر مانند خوره به چهره کرج افتاده است .مانند جراحی های بد فرجام زیبایی در صورت دخترکان معصوم و زیبای شهر .صبوری معنی ندارد.باید احساسم را بنویسم و مدام برای خودم یادآوری کنم به جای هرکدام از این ساختمان ها چه چیزی وجود داشت که امروز دیگر نیست .چه آدرسهایی که نه خودشان و نه نامشان وجود خارجی دارند.شهر از دست ما که هنوز زنده ایم گرفته و با شکل و نامی دیگر به نسل بعدی فروخته شده است . ماهنوز در آدرسهایی زندگی می کنیم که به هیچ کجا تعلق دارند. ما درکوچه های کودکی و در محله های قدیمی خودمان، گم شده ایم. در کوچه باغهای وهم .تصویرهای ذهنی .ما متوهم نشدیم ،روح خانه های قدیمی و کوچه باغ های کرج و پرندگانش، در ذهن ما ،هنوز زنده اند ،چون مازنده ایم و تا نفس می کشیم، سیمان جای خاطرات زنده را اشغال نمی کند .کرج …کرج …شهر تنهای من …..
کاش عقلمان می رسید آن روزها دوربینی دردست از آنچه به رایگان و فراوان از مقابل چشمانمان می گذشت سند برمی داشتیم تا امروز جوانک ها به رویای زیبای مان نخندند و به تعاریف ما از زیبایی و زندگی آزادانه در خانه های بزرگ، دهن کجی نکنند.
فریادهای شادی بخشمان درحیاط پر گل خانه و کوچه با شک و تردید، غلو خوانده نشود. آی آدمها من رویایی دارم واقعی .
آدرسی که من درآن زندگی می کنم هنوز زنده است ودر نقشه تقسیمات ارضی قلبم به ثبت رسیده است. اگرچه صورتش زشت و سیرتش ناپاک شده .من ،آرزوهای شهرم، و آینده ای که به سرعت باد، فرانرسیده در غبار دود ماشینها گم شد؛ هنوز نفس می کشیم. من گوشه کوچکی ازحیاط خلوت پابرهنگی های کودکی و راه رفتن در جوی پرآب و زلال خاطراتم را، باتراکم چند صد درصدی بازارهای چند ده طبقه و نور ها و نئون ها عوض نمی کنم و دست هیچ شهردار و برج ساز و دلال و تاجری به غیر همسطح کردن پل میان من و گذشته ام نخواهد رسید.
فریبا کلاهی ۲۸ مهر ۹۴