دوشنبه، 13 دی 1400 - 11:42

سیزدهم دی سالروز خاکسپاری مجدد نیما

خانه ام ابریست اما در خیال روزهای روشنم

آیین باور- ۱۳ دی سالروز خاکسپاری مجدد #نيمايوشيج

#نیما در ۱۶ دی ماه ۱۳۳۸ شمسی در تهران درگذشت و برغم اینکه وصیت کرده بود در زادگاهش روستای یوش مازندران دفن شود، در امامزاده عبدالله تهران بخاک سپرده شد. پس از گذشت ۳۴ سال در ۱۳ دی سال ۱۳۷۲ برای اجابت وصیتش پیکر وی را از تهران به یوش انتقال و در حیاط خانه اش بخاک سپردند.

 و راستی مگر می شود که شاعری در خانه ابری اش بنشیند و به همین سادگی از اندوه خود سخن بگوید؟

آری می شود. 

مگر نه هر شعر خوب و کامل جز به همان صورت که نوشته شده است نمی توانست و نمی بایست نوشته شده باشد؟

 و این بایستن آیا مگرنه از صمیمیت شاعر ناشی می شود؟ صمیمیتی که عامل اصالت آفرینش هنری است؟

واین اصالت مگر نه نتیجه برخورد شاعر باجهان خارج ونحوه حصول ارتباط ناشی از حساسیت فطری و تجربیات تدریجی خاص اوست؟

ومگرنه همین است که «سبک» را توجیه می کند؟ ونیز مفهوم «زبان» و «فضا»ی ویژه شاعر وشعر را؟ آن چنانکه اگر #نیما می گوید:

#خانهامابریست

یکسره روی زمین ابری است با آن

این فقط اوست که این چنین می گوید، و نه هیچ شاعردیگر. او با زبان ویژه خویش، زبانی که به ساده ترین وجه از «نثر» فاصله می گیرد،  تنها با توجه به «متمم» «با آن». توضیح اینکه صرفا به علت خانه ی ابری اوست که جهان نیز ابری است. و چون چنین است (یعنی خلاف واقعیت) پس این فقط گفتن مستقیم«خانه ام ابری است» نیست. آن چنانکه درواقعیت بیرونی است و به تبع درمنطق نثری . بلکه حرفی است دیگر. و این دربند بعد بهترپیدامی شود:

از فراز گردنه، خرد و خراب ومست

باد می پیچد

یکسره دنیا خراب از اوست

وحواس من

بادی از فراز گردنه می پیچد، با آن صفات گویا: خرد و خراب و مست و اگر دنیا خراب است صرفاً  از بیداد اوست و نه دنیا که حواس شاعر نیز . 

حواس شاعر یعنی نقطه عطف منطق شعری و خاستگاه فرم و شکل شعر. حواسی آشفته از «باد» که به ناگزیر خانه را ابری احساس کرده است. خانه ای ابری که همه چیز جهان نیز همراه با ان ابری است وبادی تعیین کننده ی زاویه دید او. و چون پس از آن می گوید:

آی نی زن که تو را آوای نی برده است دور از ره کجایی؟

سطری که مانند پنجره ای در حصار تاریک شعر باز می شود تا شاعر از کنار آن بر سطح دریا به چهره ی آفتابش بنگرد. آفتاب روزهای روشنی که از دست رفته اند.

اما این پنجره ای است که در خیال باز می شود. چرا که همه دنیا خراب و خرد از باد است. و نی زن که تنها به نواختن نی دل بسته است در این دنیای ابر اندود همچنان به راه خود ادامه می دهد:

وبه ره نی زن که دائم می نوازد نی در این دنیای ابر اندود راه خود را دارد اندر پیش

و آیا هیچ شعر دیگری هست که چنین ساده و غمناک وچنین زیبا و تمام ناشدنی به پایان رسد؟ و مگرنه هرشعر بزرگ همچنان به حرکت خود ادامه خواهد داد و هیچگاه به نقطه ی پایان نخواهد رسید؟

اکنون شعر رابزرگ کنید!
خانه را که سرزمینی است دیگر و باد را هیولایی دیگر و حواس او را که حواس انسان بهت زده اما پاک و اندوهگین قرن ماست و نی زن ها را و بالاتر از همه شاعری بزرگ را که درکنار پنجره ی ذهن خود در این جهان تاریک ایستاده است و چه بسا خود را در بیرون از خود می نگرد. همان نی زن را که همچنان به راه خود ادامه می دهد.

بررسی شعر «خانه ام ابری ست»
#نیما_یوشیج
با نگاهی به نقد #محمد_حقوقی

کدخبر: 512