سه‌شنبه، 01 شهریور 1401 - 14:19

حنجره صدای ماندگار، آسمانی شد

منوچهراسماعیلی مرد هزار آوای دوبله ایران هم پر کشید

آیین باور - زمان کفاف کافی ندارد که تمام توان منوچهر اسماعیلی را بشناسد. که او بی شک استاد بی بدیل دوبله ایران بود.

قریب شصت و چندسال  صدای جادویی و ابریشمی اش را از حنجره مستعدی شنیدیم که شخصیتهای داستانی فامیلها را برایمان واقعی کرد و ماندگار .

این هنرمند صدا پیشه شوربختانه در  واپسین ساعات شامگاه روز دوشنبه ۳۱ مرداد۱۴۰۱ ، پس از گذشت چند روز از ترخیص از بیمارستان، به دلیل ابتلا به عارضه‌ی قلبی در منزل شخصی‌اش درگذشت.

‍ آشنایی بیشتر با مسافر جامانده از ایتالیا

خود گفته بود: در سال 36 با خواندن یک آگهی در روزنامه‌ متوجه شدم، موسسه‌ای به‌ نام "داریوش فیلم" برای دوبلاژ در ایتالیا امتحان می‌گیرد و یک مرد و پنج زن را پذیرش می‌کند. در آن دوره هیچ شناختی از کار دوبله نداشتم. یکی از دوستان ترغیب کرد به آنجا بروم. با دوستم به آنجا که در خیابان نادری واقع شده بود، رفتیم. اما ساعت امتحان به بعدازظهر موکول شده بود. بعدازظهر که من رفتم دوستم نیامد. باغ مملو از دختر و پسر بود و شاید بالای هزار نفر به آنجا آمده بودند که تست بدهند و من آخرین نفری بودم که رفتم و از حادثه روزگار آخرین نفری هم بودم که امتحان دادم.

در آنجا، "الکس آقابابیان" صاحب "داریوش فیلم" که در ایتالیا هم فیلم‌ها را به‌همین نام دوبله می‌کرد، به همراه یک آمریکایی از علاقه‌مندان تست می‌گرفتند و در نهایت بنده انتخاب شدم. فردایش مادرم را بردم و او رضایت داد تا به ایتالیا بروم. قرار شد که روزی 60 لیره که به پول ما 7 تومان می‌شد بگیرم. اما در نهایت به دلایلی که مقادیری از آن بر خودم روشن بود و مقادیری روشن نبود از این سفر جا ماندم.

در اولین کار به جای یک عکاس صحبت کردم که هیچ‌وقت او را ندیدم

آقای زمانی یک فیلم فرانسوی را دوبله کرد و از من هم به‌عنوان کسی که در فیلم‌ها "سیاه لشکر" است و ضمنا باید با این کار آشنا بشود برای اولین‌بار استفاده کرد. در آن فیلم زنده‌یاد زندی، فهمیه راستکار، آقای زندی‌نژاد، حیدر صارمی، آقای مانی، آقای بنایی، منصور متین و ایرج دوستدار به عنوان دوبلور حضور داشتند.در اولین کارم که هرگز اکران نشد و اگر هم شد من آن را ندیدم، به جای یک عکاس صحبت کردم که خودم او را نمی‌دیدمش. اصلا این کار را نمی‌شناختم و کم‌کم با آن آشنا شدم. من صحبتهای یک عکاسی را که دو جمله داشت می‌گفتم و مرحوم ایرج دوستدار به پشتم می‌زد که دیالوگ را بگویم و در زمان نمایش آن فیلم، چون چهار تا عکاس در آن بودند، متوجه نمی‌شدم کدام‌شان من هستم.

 

خیابان بهار روبه‌روی بیمارستان "شهربانی" استودیویی بود که برای ‌اولین‌بار در آن استودیو کار کردم. استودیوی دیگری هم در کوچه تئاتر فردوسی به نام "دی سی آی" بود که یک آمریکایی به نام "مستر نایمن" در آنجا کارهای فنی را انجام می‌داد. بنده از سال 36 نقش‌های کوتاه و نقش دوم و سوم را می‌گفتم. در سال 38 و 39 که دبیرستان می‌رفتم، جز اولین فیلمهایی که حرف زدم "اوکی کرول" بوده که با آقای "عطااله کاملی" کار کردم. ایشان قبل از من فعال بودند. در استودیو سانترال در میدان 24 اسفند کنار سینمای "سانترال"، سالن بزرگی بود که کار دوبله در آنجا انجام شد. قبل از اینکه من وارد این کار شوم فیلمهای "نورمن ویزدم" در آنجا دوبله می‌شد. سیامک یاسمی، منوچهر زمانی، عباس خسروانی و مرحوم زرندی کار می‌کردند و خیلی‌های دیگر که من نمی‌شناسمشان یا الان نیستند، مثل هوشنگ بهشتی، تقی ظهوری، ناصر ملک‌مطیعی، سارنگ، محتشم، ژاله علو و ..که به عنوان پایه‌گذاران دوبله ایران می‌توان از این عزیزان نام برد.

‍ دوبله در ایران

دوبله در ایران با فیلمهای عربی و ترکی و در برخی موارد "هندی" شروع شد، بعد هندی‌ها این کار را گسترش دادند و فیلمهای بیشتری وارد کردند،. اگر فیلمهای دوبله استقبال نمی‌شد هرگز کار دوبله دوام پیدا نمی‌کرد. فیلمها موفق بود و بر روی آنها بسیار دقت می‌شد.در ابتدا با سیستم "اپتیک" کار می‌شد، بعدها "مگنت" پیش آمد. همان آقای آمریکایی در "داریوش فیلم" آنرا پایه‌ریزی کرد که پاشیدنی بغل فیلم یا نوار با مخارج کمتر باشد،‌ قبل از آن با نوار ضبط سیمی که ریلها با سیمهای نازک که صداها روی آنها ضبط می‌شد، کار انجام شد، کم‌کم رفت جلو تا به جایی رسید که "مگنت" حاکم شد و گسترش پیدا کرد. به‌ندرت در سالهای نزدیک 40 فیلمی را غیر دوبله می‌دیدیم، اگر هم بود به خاطر ادعای آنها بود که عده خاصی می‌خواهند فیلم را به زبان اصلی ببینند، بعد به سینما که می‌رفتیم بیشتر ردیف‌ها خالی بود، می‌گفتیم «پس این مشتاقان کجا هستند که می‌خواهند فیلم را به زبان اصلی ببینند؟!» درحالی که روشنفکران خیلی عجول بودند اما کسانی هم مثل پرویز دوایی بودند که از این کار به جا و درست نقد و هم دفاع می‌کردند.

زمانیکه فیلمهای خارجی دوبله می‌شد، فیلم‌های ایرانی زمین خورده بود و کاری انجام نمی‌شد. در سال شاید 15 تا فیلم هم ساخته نمی‌شد. به‌ اعتراف خودشان یکی از عواملی که کمک کرد، فیلمها دوباره پا بگیرد همین افرادی بودند که فیلمهای خارجی را دوبله می‌کردند و این صداها کم کم رفت به گوش مردم رسید واین صداها را عینا روی پرسوناژهایی که در فیلمها دعوت می‌شدند و بازی می‌کردند منتقل کردند. از مرحوم فردین تا همین آقای ملک‌مطیعی و تعدادی از همین دوبلورها مثل آقای بهروز وثوقی بودند که وارد سینما شدند و مطرح شدند.

تیپ مشهور "پیتر فالک"

انتخاب تیپ با مدیر دوبلاژ است. اوست که کاری را که در حال توفیق است تشویق می‌کند و کاری را که در حال عدم توفیق است ، نهی می‌کند. اما بعضی از تیپ‌ها بازتابش فوق تصور بود، مثل تیپ معروف "پیتر فالک" که اولین بار در سال 43 در فیلم "معجزه سیب" به مدیریت دوبلاژ مرحوم زرندی استفاده شد. نسخه اصلی فیلم را که دیدم گفتم کار را تعطیل کنید و یک روز به من وقت بدهید. تمام روز را پیاده توی گاراژها و قهوه‌خانه‌های پایین شهر رفتم و هر تکه‌ای از نقش را از جایی گرفتم و بعد که دیالوگ اول را در استودیو گفتم همه تعریف و تمجید کردند. این تیپ بعدها به جای "بیک ایمانوردی" هم در فیلم‌های ایرانی استفاده شد و مورد اقبال مردم بود و از این صدا خوششان می‌آمد. صدا رفت روی این کاراکتر و سوارش شد و با هم می‌رفتند جلو، گوینده‌های "بیک" خیلی متغیر و متنوع بودند ولی با آن تیپ بیشترین نقش را داشت و به همین دلیل موفق بود.

صحبت به جای "آنتونی کویین" ، "گریگوری پک" و ..

هنرپیشه‌های مطرح زیادی بودند که من بطور ثابت جایشان حرف می‌زدم، افرادی چون "آنتونی کویین"، "گریگوری پک"، "چارلتن هستن"، "لارنس اولیویه"، "مارچلو ماستریانی"، "سیدنی پوآتیه"، "راد استایگر"، "فرانک سیناترا"، "ایومونتان"، "ویلیام هولدن" و از ایرانی‌ها هم بهروز وثوقی و بیک‌ایمانوردی بودند که در اکثر فیلم‌هایشان من صحبت کرده‌ام. البته گاهی اوقات هم بوده که نمی‌توانستم کار کنم و یا سر مسائل مالی به توافق نرسیدیم به هر حال باید در این کار هماهنگ باشیم، استرس برای این کار مناسب نیست و محیط کار تا هماهنگ و شاداب نباشد کار درست پیش نمی‌رود.

بعد از انقلاب و دعوت برای دوبله‌ی فیلم‌های عربی

از سال 57 تا سال 66 اجازه کار نداشتم که این بیشتر به خاطر دوبله فیلم‌های ایرانی بود. سال 66 توسط محسن مخملباف به حوزه هنری دعوت به کار شدم تا فیلم‌هایشان را به عربی دوبله کنم. من به زبان عربی مسلط نیستم اما تاحدی با آن آشنا هستم. حدود 30 نفر از دوستان عراقی، لبنانی، مصری و سودانی را که بعضی هایشان هم در رادیو برون مرزی کار می‌کردند را جمع و تربیت کردم و کارمان را از فیلمهای 16میلیمتری مثل "مرگ دیگری" آغاز کردیم و تا فیلم‌هایی مثل "بایکوت" ادامه دادیم.

"هزاردستان" و شعبان استخونی

"هزار دستان" را در سال 66 کار کردیم که من به جای آقای انتظامی، کشاورز، مشایخی و جمشید لایق که فکر می‌کنم در مجموع 5 نفر بودند صحبت کردم. البته از اول قرار نبود همه را من بگویم، یک شب در استودیو فیلم کار، منزل آقای منصوری، مرحوم حاتمی دفترچه‌ای آورد و همه هنرپیشه‌ها که بیشتر از 100 نفر بودند را با من تبادل نظر کرد. با دخالت تلویزیون تغییراتی در مدیریت دوبلاژ این مجموعه داده شد و با پا در میانی آقای دادگو ما توافق کردیم که آقای کسمایی در راس کار باشند. ولی در مورد پرسوناژها مرحوم علی حاتمی با من مشورت می‌کرد. گوینده‌های توانایی مثل ناصر طهماسب هم در اینکار حضور داشتند و ایشان شاید بیشتر از من هم نقش گفتند و همین طور مرحوم نوذری هم به عنوان راوی حضور داشت. برای سلامت کار تا جایی که می‌شد صحنه‌هایی که من نقششان را می‌گفتم و روبروی هم بودند را جدا جدا می‌گرفتیم.

یکی از نقش‌هایی که من می‌گفتم "شعبان استخوانی" بود که همه خصوصیات این کاراکتر توسط علی حاتمی مشخص شده بود و نظر خاصی روی گویش او داشت. مرحوم حاتمی در تمام لحظه‌های دوبله کار حضور داشت و توضیحات کامل را به همه می‌داد.

"مادر" و آخرین همکاری با علی حاتمی

"مادر" آخرین همکاری من با مرحوم حاتمی است. در این فیلم هم جای سه شخصیت اصلی صحبت کردم، پسر بزرگ خانواده که نقش آنرا محمد علی کشاورز بازی می‌کرد و آقای حاتمی گفت، همان شعبان استخوانی را مقداری ارتقاء بده و در واقع حساب بانکی‌اش را زیاد کردیم و چهار تا کلمه آلمانی هم در حرفهایش آوردیم. پسر عقب افتاده خانواده با بازی اکبر عبدی که آن هم شبیه که نه؛ ولی از جنس "سوته‌دلان" بود که در واقع باید گفت، هیچ کدام از پرسوناژها در تفکر علی حاتمی از دسترسش دور نبودند و هر کدام در یک جایی در فیلمهایش حضور داشته‌اند و برادر ناتنی که جمشید هاشم پور آنرا بازی می‌کرد و برای این نقش آقای فردوسی‌زاده مترجم زبان عربی خیلی به من کمک کرد و با حضور او تمام اعراب‌گذاری‌های را رعایت کردم. البته زیاد با این زبان غریبه نیستم و سابقه ذهنی‌ام از ادای کلمات خیلی زیاد است و با یک بار گفتن ایشان توانستم صحبت کنم.

مرحوم علی حاتمی چند بار سر فیلمبرداری این فیلم در همان خانه‌ای که می‌خواست کار کند، در خیابان سوم اسفند ماه از من دعوت کرد که با حال و هوای فیلم آشنا شوم. با علی حاتمی از "حسن کچل" که شروع کارش بود رفیق بودم و به همین دلیل علاقه خاصی به هم داشتیم و این همکاری از آن کار که پیش صدا ضبط کردیم تا فیلم آخرش ادامه داشت.

از کارهای علی حاتمی اصلا نمی‌توان گذشت، خود او معتقد بود و بارها و بارها هم گفت: «که من فیلمم را در زمان دوبله هرس می‌کنم و به بار می‌آورم و معتقد بود که لحن کارهایشان در دوبله در می‌آید.»

به‌دنبال نقش در "ری"، "شاه‌عبدالعظیم" و ....

من برای چند نقش "بکر" که نمی‌شناختم می‌رفتم و در خیابان می‌گشتم از بقالی و نانوایی و فروشگاه "بنگاه" و اتوبوس دنبال چهره‌هایی بودم که قرار بود جایشان حرف بزنم. یکی را در "خیابان ری" و دیگری را در "شاه عبدالعظیم" گیر آوردم و یکی دیگر را در قبرستان پیدا کردم، یکی را در نانوایی، یکی را در دالانهایی که اتوبوسها می‌رفتند، مسافر سوار می‌کردند. به هر حال بخش اعظم این آدمها و کاراکترها را به طور عینی از خود جامعه پیدا کردم و اگر راضی نمی‌شدم، نمی‌رفتم.

مثلا "چی‌چو" یکی از آنهاست، این نقش را من همینط‌ور "هلو برو تو گلو" ننشستم و بگویم. قرار بود در این فیلم مرحوم مقبلی حرف بزند که نشد، وقتی که مرا برای این کار دعوت کردند و فیلم را نگاه کردم، گفتم: کار را تعطیل کنید. رفتم گشتم در یک نانوایی سنگکی شاطری را پیدا کردم، درست قد و قواره‌اش همین بود، چند کلمه با او حرف زدم، صدایش را ضبط کردم دیدم این صدا مال اوست گذاشتم، رویش و موفق هم شد. در مورد "پیتر فالک" و بقیه هم همینطوری پیش رفت.

 

 

کدخبر: 971

نویسنده: فریبا کلاهی