یکشنبه، 06 فروردین 1402 - 12:15

ماهی و نوروز در فرهنگ مردم سرزمین من

در پایان سال، ماهی را می کشیم سبزی پلو ماهی می خوریم، همزمان سال نو را با نگاه به ماهی زنده بر خوان نوروزی آغاز می کنیم .

در پایان سال، ماهی را میکشیم، سبزی پلو ماهی می خوریم، همزمان سال نو را با نگاه به ماهی زنده بر خوان نوروزی آغاز می کنیم و در پایانِ جشن نوروز، آنها را در آبگیرها (حوض حیاط خانه ها) رها می کنیم تا افزون شوند. ماهی ها هم با خوردن تخم پشه های آزار رسان، آسایش ما را فراهم میکنند. چرا چنبن است؟

به دید من، جشن نوروز آمیخته ای است از چندین باور، نماد، آیین و اسطوره باستانی که بی گمان با گذشت زمان دگرگون گشته ولی بنیادهای آن تا کنون در این سرزمین پایدار مانده. از سوی دیگر نماد ماهی نیز در فرهنگ ما، ریشه ای بسیار کهن با پیامهایی شگفت آور دارد. نمادهایی که هنوز بسیاری از آنها را به کار میبریم ولی نمی شناسیم. ماهی، در اِنگارش هایِ ما (تصَورهای ما)، نه تنها نیمه آدم، نیمه جانور، در آب و روی زمین، بلکه در آسمان جای داشته، بال داشته، پرواز میکرده و خودش بال بوده. ماهی در فرهنگ ما، پیام آور پایان سرمای زمستانی و در افسانه های بومی ما نمادی بوده از پری دریایی و در باورهایمان، باشنده ای (موجودی) مینوی و آسمانی. تندیس کوچک ماهی با سرشت استخوان، از نزدیک هفت هزار و پانصد سال پیش (در شوش)، در زیورهای ما جای داشته و نمیدانیم چرا. همچنین نمیدانیم چرا از شش هزار سال پیش نگاره نمادین ماهی های چرخنده به دور یک کانون و گیاه در درون و بیرون آوندهای (ظرفهای) سفالین شرق تا غرب این سرزمین، در زیستگاه های کوهستانی، کویری و کنار دریا جای داشته اند. از آن زمان تا کنون، نه تنها در روزگار مغولها بلکه هنوز در سفالهای صنایع دستی سنتی در شهرضا و در فرشهایمان چنین نگاره هایی را می آفرینیم. (کسانی که نگاره های چند هزار ساله شوش، شهر سوخته، جیرفت و شهداد را نمی شناسند گمان میکنند نگاره ماهی چرخان در بشقابهای ما از هنر چینی گرته برداری شده). هنوز نمیدانیم نگاره های نمادین ماهی بر جامها یا تبرهای پنج هزار ساله آیینی ما (در شهداد) نماد چه بوده اند. همچنین نمیدانیم چرا از پانصد ششصد سال پیش تا کنون درفشهای (علمات) سوگواری حسینی را با پیکرک ماهی دولفین (که بومی خلیج فارس است) در هم آمیخته ایم و از چند هزار سال پیش ماهی را در کنار پهلوانان افسانه ای و در سه هزار سال پیش در کنار چهره خدابانوان در لرستان نگارگری کرده ایم. پنج شش هزار سال پیش، ماهی نماد مردخدای بزرگ دانایی و آبهای شیرین در میانرودان بوده (این خدا زن نبوده). روزگاری مصریان، پیکرک طلسم گونه ماهی را برای پیشگیری از مرگ کودکان در آب، به گیسوان فرزندانشان می آویختند و نگاره ماهی را روی بدن آنان خالکوبی میکرده اند. ولی گمان ندارم در ایران چنین بوده. 

از کودکی، افسونهایی (طلسمهایی) دیده بودم با نگاره ماهی، برای دورکردن پلیدی و زنده و پاک نگهداشتن دارنده آن. میدانستم در دین زرتشت باور داشته ایم که "اورمزد" برای جاودانگیِ مردمان در پایان جهان، گیاه "هوم سپید" (سرور گیاهان) را آفریده و اهریمن "وزغی" (قورباغه ای) را برای نابودی ریشه های آن گیاه بگمارده. آنگاه، "اهورامزدا" دو ماهیِ مینوی آفریده تا گردِ ریشهِ این درختّ زندگی بخش و جاودانگی بگَردند و آنرا از آسیبِ وزغِ اهریمنی دور بدارند. این ماهیان "کَرَ ماهی" (kara) نامیده میشوند. ولی هرگز به هوش نبودم که از چند هزار سال پیش، ماهیِ نمادین را نگهبان زندگی و دور نگهدارنده اهریمنیان می دانسته ایم. 

ماهی در افسانه های ما در جایگاه شهریار دریاها و آگاه از رازهای نهان هستی بوده و به درستی نمیدانم از چه زمان در فرهنگ ما، نماد ارزشمندِ پیوستن به فرهود (حق) و یگانه شدن با آن گشته. پس از اسلام، ماهی در فرهنگ درویشیِ ما، شاید با نگرش به حکمت خسروانی، نمادِ جانِ شیفتگان الهی و رهروانِ پیوسته به فرهود (حق) دانسته شده که به دریای بی کرانِ عشق و پاکی پیوسته، از رازهای نهان آگاه گردیده، آبِ روان از بی مکان منیوشند و در آبِ دریایِ زندگی بخش جاودان می مانند. 

از زمانهای دور، ماهیِ نمادین، نزد ما جایگاهی بسار بلند داشته و تا چند سال پیش، آنرا استوار کنندهِ همهِ هستی می دانسته ایم. ماهی نگهدارندهِ گاوی بوده که زمین بر شاخهایش یا پشتش جای داشته و خود در آب، بر باد و پس از اسلام، بر بال یک فرشته جای گرفته و بی گمان در سرنوشت گاهنامه ها و گردش سال کارساز بوده. 

یکی از آیین های نوروزی که بسیاری از ما، سالیانه، در گستره بزرگی از ایران فرهنگی، همزمان، در خانه های خود بر پا می کنیم در پیوند با این نماد دیرین است. نه تنها سال نو را با نگاه به ماهی زنده بر خوان (سفره) نوروزی آغاز می کنیم، بلکه بسیاری از ما اگر در کنار کویر (نزدیک قنات)، در کوهستان (نزدیک رودخانه) یا کنار دریا باشیم و هر روز ماهی بخوریم یا تمام سال نتوانیم ماهی بخوریم، آخرین خوراکمان در پایان سال، یا نخستین خوراکمان در آغاز سال نو، سبزی پلو با ماهی خواهد بود. (امروزه گروهی از زرتشتیان، چهار روز نخست فروردین ماه گیاه میخورند ولی روز دوم گیاه را همراه با ماهی میخورند). در گذشته، چنانچه دسترسی به ماهی تازه نداشتیم ماهی دودی یا نمک سود میخوردیم. کوکو سبزی، دلمه، رشته پلو و آش سبزی نیز از خوراکهای ویژه آیین جشن نورور هستند. شوربختانه، امروزه، فلسفه و درونمایه این آیین فراگیر و چندین لایه در پبوند با ماهی و سبزی را به درستی به یاد نداریم. 

به گفته پیشینیان ما (همچون بیرونی، فردوسی، خیام و دیگران)، جشن نوروز، یادبودِ سالگردِ برتخت نشستنِ سر نمونه شهریاری دادگرانه و آرمانیِ جمشید از خاندان پیشدادی، پیش از زرتشت در این سرزمین است. روزگاری که مردمان با دادگری، میانهِ رَوی و ترازمندی، در آرامش، با شادی و تندرستی و بی مرگی می زیسته اند. برگزاری این آیین میتوانسته هر روزی از سال باشد، ولی همزمان کردن آن با جشن آغاز بهار که شب و روز با هم برابراند و هوا نه سرد است نه گرم، برای نمایش میانه گرایی (اعتدال) در دوران افسانه ای شهریاری جمشید بوده، روزگاری که نه بادِ گرم می وزیده نه بادِ سرد، نه مرگ بوده نه درد. در برخی فرهنگها پاییز را زمان مرگ خدای گیاهان و بهار را بازگشت وی به زندگی می دانسته اند. یکی از لایه های آیین حاجی فیروز، که سیاه است، چون مرده/سوخته و قرمز است چون زنده شده و افسانه سیاوش در فرهنگ ما نیز، به دید پژوهشگرانی همچون مهرداد بهار، یادگاری در پیوند با چنین افسانه هایی (اسطوره ها) هستند. 

در فرهنگ ما، همچون بسیاری از دیگر فرهنگهای گیتی، آغاز بهار، زمان دوباره زنده شدن گیاهان در چرخه نمادین کیهانی و نو شدن دوباره هستی است. برخی از تیره های مردمان در این سرزمین، جشن نوروز را نو شدن هستی و آیینی برای پشیمانی (توبه) از گناهان و آغاز زندگی دوباره میدانستند. در ایران باستان، نخستین روز فروردین ماه را روز "اهورمزدا" نامیده و این روز را سالگردِ نخستین روز آفرینش و آغاز زمان کرانمند می دانسته ایم. دوازه ماهِ سال، نمونه ای بوده از دوازده هزار سال زمان کرانمند و پایانِ هر سال نمادی از پایان جهان و آغاز روز رستاخیز و فرشگرد، هنگام جاودانگی و بی مرگی همه مردمان پس از مرگ.

در میانرودان باستان و برخی فرهنگهای دیگر، واژگون بر فرهنگ مردم سرزمین ما، زمانِ پیش از آفرینش را بی سامان و آشفته می پنداشته اند ار این روی در پایان زمستان، برای بازگشت به شب کیهانی پیش از آفرینش و باور پذیری (حصول اطمینان) نو شدن زندگی در بهار، به میگساری، هرزگی و بی بند و باری می پرداخته اند. اینک آنکه در همه دینهای ایرانی، پایان جهان با آشفتگی و بی سامانی همراه خواهد بود نه تنها پیش از آغاز آن. به دید من، برخی آیین های نوروزی، همچون آیین "کوسه بر نشین" نیز نمایش دهنده درهم بر همی، آشفتگی و بی سامانی گیتی در پایان جهان بوده نه زمان پیش از آفرینش. شاید یکی از سویه های برگزاری آیین خوردن ماهی نیز نمادی باشد از پایان جهان، روزی که اهریمن و همه بدیها از میان خواهند رفت. با نابودی اهریمن، خویشکاری (وظیفه) "کَرَ ماهیان" نیز پایان خواهد یافت. "سوشیانس"، گاو "هدیوش" را خواهد کشت و از آمیزه چربی آن با گیاه "هوم" انوشه ای خواهد ساخت برای جاودانگی مردگان به پا خواسته، که با نوشیدن انوشه "هوم"، بی مرگ و درخشان خواهند شد. آنگاه زمین و بهشت به هم خواهند پیوست، آب همیشه پاک، آتش بدون دود، خوشبختی بی پایان و بی اندازه خواهد بود و زمان کرانه مند به زمان بی کرانه خواهد پیوست. 

شاید خوردنِ سبزی پلو ماهی در پایان سال، آیینی در پیوندِ نمادین جشن نوروز با پایان جهان و آغاز رستاخیر باشد. خوردن ماهی در نوروز میتواند نماد افزونی (برکت)، داد و دهش (نعمت)، دارایی، فراوانی، شادی و سپاسگزاری باشد. ولی به دید من، شاید افزون بر آن، نماد "کَرَ ماهیان"، نگهبانانِ گیاه زندگی بخش و جاودانگی، سرور گیاهان، "گیاهِ هوم سپید"، باشد. نماد ماهیانِ نگهبانِ گیاهی که در روز رستاخیز مردگانِ به پا خواسته، انوشه آنرا میخورند تا جاوید گردند. در پایان جهان با نابودی اهریمن، خویشکاری (وظیفه) "کَرَ ماهیان" نیز پایان خواهد یافت. اگر چنین باشد، شاید افزون بر نمادهای دیگر، ماهی را از آب میگیریم چون جهان پایان یافته و می خوریم تا پایان جهان را باور پذیر نماییم یا با باوری جادویی، ویژگیها و فروزه های (صفتهای) ماهی را دریافت کنیم و با نگرش درویشی ایرانی، همچو ماهی با شیفتگی، به فرهود (حق) پیوندیم و جاودانه در دریای بی کرانِ عشق و پاکیِ اهورایی بمانیم. اگر چنین باشد شاید کوکو، دلمه و آش سبزی نیز نمادی از "هوم" باشند.

یکی دیگر از آیین های نوروزی که هنوز پابرجا است، جایگرین کردن کهنه است در پایان سال با نو در آغاز سال، همچون شکستن جامها و کوزه های سفالین کهنه و جایگزین کردن آنها با سفالهای نو، پوشیدن پوشش نو و تازه و نو کردن درون و بیرون خودمان و هر آنچه که میتوانیم. از آنجا که ماهی نماد پیچیده و چندین هزار ساله در سرزمین ما است. گمان دارم آیین کشتن و خوردن ماهی در پایان سال همچنین نمادی است از باز آفرینی ماهیِ استوار کننده هستی که گاو نگهدارنده زمین بر گُرده (پشت) آن ایستاده. اگر چنین باشد، آنرا میکشیم تا در سال نو روان ورجاوند (مقدس) و جاوید ماهیِ استوار کننده هستی از كالبد كهنه و فساد پذیر به كالبد ماهی جوان وارد گشته و روان آن در خانه ى نو، پایدار بماند. آنرا می خوریم تا ویژگیها و فروزه های آن به ما برسد. زیرا مردمان روزگار کهن باور داشته اند ویژگیهای روان ورجاوند در پی هم نشینی با ماهی کهنه به کالبد آن رسیده و با خوردن آن به ما خواهد رسید. 

از سوی دیگر سال نو را با ماهی زنده در جام آب، بر خوان نوروزی آغاز می کنیم و باور داشته ایم ماهیان هنگام "سال گشت" (تحویل سال)، ناگهان پشتک می زنند. شاید چنین چشم داشتی، برآمده از باور دیرین ما به استواری زمین بر شاخ گاوی ایستاده بر گُردهء ماهی است. شاید ماهی بر خوان نوروزی را نماد ماهیِ استوار کنندهِ هستی و جنبش ماهی و گاو را شوند چرخش هستی می دانسته ایم. به ویژه آنکه برخی سکه های پیشکش نوروزی پادشاهان صفوی، زند و قاجار آراسته به چنین نگاره ای بوده اند. از آنجا که هنگام "سال گشت" (تحویل سال)، چشم به راه جنبش ماهی هستیم، سال نو را با نگاه به ماهی و آب پاک آغاز می کنیم که تا پایان سال با فرخندگی، جُنب و جوش، شادمانی، فراوانی و آزادگی زندگی کنیم. زیرا ماهی را نماد با شگونی میدانیم از نو شدنِ زندگی، فرخندگی و همایونی، جنبش و شادمانی، زایش و نو زایی، افزونی (برکت) و فراوانی، مِهر ورزی و مهر بانی، همراهی و همدلی، دانش و آگاهی، توانمندی و کامروایی، بخت گشایی و راه گشایی. همچنین، چنانچه باورهای جادوگرانه پیش از زرتشت در ناخودآگاه ما پایدار بوده، میتوانسته ماهی های جوان و تازه نفس، بر خوان نوروزی، جایگزینی باشند نمادین برای کالبدِ کهنه "کَرَ ماهی های" نگهبانِ "هوم" در سال نو و/یا جایگزین روان ماهی استوار دارنده هستی.

در پایان جشن نوروز، ماهیان را در آبگیرها رها می کنیم تا افزون شوند و با خوردن تخم پشه های آزار رسان و کاهش شمار آنان، آسایش ما را فراهم کنند.

با خواندن نوشته های گذشتگان دریافتم که آب پاشیدن به یکدیگر آیینی بوده همگانی در جشن نوروز، که اکنون از آن بی خبریم. شاید این آیین هم نمادین بوده برای زنده شدن مردگان پس از پایان جهان در روز رستاخیز. دانشمندان اسلامی ما در رساله های خود از آیین آب پاشی در نوروز، که در اسلام پذیرفته شده یاد کرده اند. پس از اسلام، هرچند بنیاد جشن نوروز پایدار ماند، ولی بسیاری از باورها، نمادها و آیین های آن دگرگون گشت. پس از پادشاهی صفویان، آیین هایی که با باورهای اسلامی، به ویژه باورهای شعوبیه و سپس شیعبان همخوانی داشت زنده و فراگیر گشت. در این باره نه تنها در نوشته های کریستین سن، بلکه در رساله محمدبن شاه مرتضی معروف به ملامحسن فیض (1007-1009 ه.ق.) در نقل از معلی بن خنیس از امام جعفر صادق (ع) می خوانیم نوروز سالگرد روزی است که جبرییل (ع) بر حضرت رسول (ص) نازل شد به وحی، روزی که حضرت رسول (ص) بت های کفار را شکست، روزی که حضرت ابراهیم (ع) بت های کفار را شکست، روزی که حضرت رسول (ص) امر فرمود یاران خود را با حضرت علی (ع) بیعت امارت نمایند، روزی است که حضرت علی (ع) را میان جنیان فرستادند که بیعت از ایشان بگیرد، روزی است که بار دوم اهل اسلام با امیر المومنین (غ) بیعت کردند، روزی است که آن حضرت در جنگ نهروان پیروز شد و به قتل رسانید ذوالثدیه را که سرکرده آن خوارج بود، روزی است که حضرت قائم آل محمد صاحب الامر (ع) ظاهر می شود و روزیست که آن حضرت بر دجال ظفر میابد و آن ملعون را در کناسه که محله ایست در کوفه از گلو میکشد و این روزی است که حضرت آدم آفریده شد...... 

تصویری که آورده ام سنگ کنده ای است که از نزدیک دو هزار و هفتصد - هشتصد سال پیش در شوش به جا مانده، بخشی از آن شکسته و اکنون در موزه لوور است. نگاره بانویی است با پوشش فاخر، که نخ میریسد، زنی با بادبزن پشت این بانو ایستاده و ماهی بزرگی در سینی روی میز در برابرش دیده می شود. برخی این بانو را یکی از خدابانوان عیلامی میدانند. 

پروهش من در باره نماد ماهی در زیورها و باورهای مردم سرزمینم بوده که بخشی از آن را به درخواست دوستان، با نغییرانی، در ابینجا آوردم و چون نوروز نزدیک است در پاسخ به پرسش دوستان در باره ماهی قرمز باید بگویم که از آغاز و دیرینگی هیچ کدام از آیین های یاد شده نوروزی هنوز مدرکی در دست نیست. به تازگی با گسترش آپارتمان نشینی و نداشتن حوض و حیاط در خانه هایمان چون به سادگی نمی توانیم ماهی را به آبگیر ها برسانیم نگران جان ماهیان هستیم. گروهی شاید از دلسوزی برای ماهی ها و بدون هیچ مدرک و دلیلی و ذکر هیچ تاریخی می گویند آیین نهادن ماهی قرمز بر خوان نوروزی از چین به ایران آمده و خود ماهی قرمز هم از چنین به ایران آمده. همچنین می گویند درفش (علم) سوگواری حسینی بدعتی است در اسلام و نماد آن از چین آمده!!!! و می کوشند آنرا از فرهنگ ما حذف کنند. در باره درفش جداگانه خواهم نوشت ولی در باره ماهی قرمز که تندیس زرین آن از روزگار هخامنشی به جا مانده چنین می اندیشم که اگر نژاد ماهی قرمز با نژاد ماهی های رزد رنگ قناتهای ایران یکی نباشد و ریشه خارجی داشته باشد، اکنون بر نهادن ماهی بر خوان نوروزی یک آیین ایرانی است که با دیگر باورها و آیین های ما همخوانی دارد و اگر این روزها در خانه هایمان آبگیر (حوض) و آب انبار نداریم که ماهی ها را برای پالایش آب در آنها رها کنیم و نمی توانیم ماهی ها را پس از نوروز به آبگیرها و قناتها برسانیم نباید این آیین را گرته برداری از فرهنگ خارجی بدانیم و هویت خودمان را نفی کنیم.

یدالله رضوانی

اسفند 1393- تهران


کدخبر: 1144

خبرنگار: فریبا کلاهی

نویسنده: یدالله رضوانی اسفند 1393- تهران rezvani.yadollah@yahoo.com


برچسب ها