کرجِ در حال دگرگونی:
هشدار به متولیان فرهنگی: گتوهای فرهنگی را متوقف کنید!
پیامدهای هویتی و زیرساختیِ استقرارِ انبوه مهاجران افغانستانی در البرز هزینه سنگین بیعملی: البرز تا کجا باید تاوان سیاستهای ساماننیافته را بدهد؟
نویسنده :فریبا کلاهی روزنامه نگار- کارشناس مدیریت جهانگردی
آیین باور - استان البرز، و مشخصاً کلانشهر کرج، در دهههای اخیر شاهد دگرگونیهای جمعیتی چشمگیری بوده است. یکی از بارزترین این تحولات، استقرار و افزایش روزافزون جمعیت مهاجر از کشور افغانستان در این منطقه است. در حالی که پذیرش مهاجران و کمک به همنوعان، عملی انسانی و گاه ضروری است، اما ابعاد و پیامدهای «استقرار انبوه» و «عدم مدیریت یکپارچه» این پدیده، بر بافت اجتماعی، فرهنگی و زیرساختی کلانشهر کرج، واقعیاتی انکارناپذیر هستند که نیازمند بررسی دقیق و جامعهنگرانه میباشند.
این مقاله، حاصل سالها رصد میدانی و تحلیل مستمر بر وضعیت استان البرز است ، به طور خاص به کنکاش در چگونگی تأثیرگذاریِ این موج مهاجرت بر هویت بومی و همچنین فشار مضاعف بر سرانههای شهری کرج پرداخته است. و پرسش های مخاطبان رسانه را دنبال می کند. شاهد کلیدی این پژوهش آن است که تخصیص منابع و خدمات شهری، غالباً بر اساس معیارهای صرفاً جمعیتی (تعداد افراد حاضر) صورت پذیرفته و ملاحظات مربوط به حفظ انسجام اجتماعی، ظرفیتهای فرهنگی بومی و پایداری زیرساختی، در این فرآیند، کمتر مورد توجه قرار گرفته است.
این رویکرد، که در آن «حضور فیزیکی» (NNN) به معیار اصلی تخصیص منابع تبدیل شده و از «تعهد فرهنگی» (TBT_BTB) و «ظرفیت بومی» غفلت شده است، منجر به بروز چالشهایی عمیق در هویت شهری کرج و احساس انزوا یا نادیدهگرفته شدن در میان ساکنان قدیمی و بومی منطقه شده است.
هدف این نوشتار، ارائه گزارشی تحلیلی از پیامدهای کوتاهمدت و بلندمدت این روند بر جامعه کرج است، با این باور که درک شفاف از این چالشها، گام نخست برای یافتن راهکارهای مؤثر در جهت حفظ هویت و پایداری شهری در بلندمدت خواهد بود.
۱. مبانی حقوقی بینالمللی و حقوق پناهندگان
از منظر حقوق بینالملل، هیچ کشور ثالثی محدودیت مطلق در تعداد پذیرش مهاجر یا پناهنده ندارد، اما تعهداتی بر اساس معاهدات بینالمللی دارد:
اصل عدم بازگشت قهری (Non-Refoulement): مهمترین اصل حقوق پناهندگان است که بر اساس کنوانسیون ۱۹۵۱ ژنو (که ایران جزء طرفین آن نیست اما غالباً به عنوان یک اصل عرفی پذیرفته است) و میثاقهای بینالمللی، هیچ کشوری حق ندارد شخصی را به کشوری که جان، آزادی یا امنیت او در خطر است، بازگرداند. این اصل، یک کشور را ملزم میکند تا مرزهای خود را در برابر افراد در معرض خطر کاملاً نبندد.
مسئولیت کشورهای همسایه: کشورهایی که در همسایگی مناطق درگیری یا بحران قرار دارند (مانند ایران با افغانستان)، بار اصلی اسکان اولیه را بر دوش میکشند. جامعه جهانی اغلب از این کشورها حمایت مالی میکند اما مسئولیت اصلی با کشور میزبان است.
۲. قوانین داخلی جمهوری اسلامی ایران
ایران در حوزه مهاجرت دو دسته اصلی از افراد را پذیرفته یا با ورود آنها مواجه است:
پناهندگان ثبتشده (دارای کارت اقامت): این افراد بر اساس رویههای کمیساریای عالی سازمان ملل متحد در امور پناهندگان (UNHCR) و قوانین داخلی ایران (به ویژه آییننامههای مربوط به تابعیت و اقامت اتباع خارجی) اسکان داده شدهاند. دولت ایران برای این افراد سهمیههایی تعیین میکند، اما این سهمیهها بیشتر مربوط به امکانات و خدماتدهی است تا ممنوعیت مطلق ورود.
مهاجران غیرمجاز: ورود این افراد به کشور، طبق قوانین داخلی ایران (مانند قانون تابعیت و قانون ورود و اقامت اتباع خارجی)، غیرقانونی محسوب شده و مشمول جریمه و دیپورت است.
اما سوالی که همواره از سوی مخاطبین این رسانه مطرح شده و من در پاسخ به آن در صدد نوشتن این مقاله برآمده ام این است:
آیا این پذیرش محدودیت ندارد؟ مسئولین تا کجا اجازه دارند این بار را بر دوش ما تحمیل کنند؟
به لحاظ قانونی، ایران سقف مشخصی برای تعداد پناهندگان تعیین نکرده است، بلکه بر اساس اصل مهماننوازی تاریخی و همسایگی، تا زمانی که امکانات و زیرساختهای کشور (به خصوص در شرایط تحریم و اقتصادی دشوار) اجازه دهد، پذیرش را ادامه داده است. اما این پذیرش از نظر مدیریت منابع (آب، آموزش، بهداشت، کار) و تأثیرات اجتماعی، عملاً دارای یک ظرفیت جذب است که به نظر بسیاری از کارشناسان، این ظرفیت مدتهاست که اشباع شده است.
۳. راهکارهای جلوگیری از ورود غیرمجاز (کنترل مرزها)
کنترل ورود غیرمجاز یک چالش امنیتی، لجستیکی و انسانی است. مهمترین راهکارها عبارتند از:
الف. اقدامات فیزیکی و تکنولوژیک در مرز:
تقویت مرزها: احداث یا تکمیل حصارکشیهای فیزیکی (دیوار، سیمخاردار) در نقاط پرخطر مرزی به خصوص در مرزهای شرقی.
استفاده از فناوریهای نظارتی: نصب دوربینهای حرارتی، سامانههای راداری و پهپادها برای شناسایی تحرکات در زمان واقعی و پیش از ورود افراد.
افزایش یگانهای مرزبانی: استقرار نیروهای انسانی مجهز و آموزشدیده در مناطق صعبالعبور برای گشتزنی و مقابله با کاروانهای قاچاق انسان.
ب. اقدامات دیپلماتیک و منطقهای:
همکاری با حکومت افغانستان: فشار دیپلماتیک برای تشکیل دولت باثبات و توانمند در افغانستان که بتواند امنیت مرزهای خود را تأمین کند و مانع خروج غیرقانونی شهروندانش شود.
مبارزه با شبکههای قاچاق: این مهمترین نقطه ورود است. با ریشهکن کردن شبکههایی که با پول، افراد را به طور غیرمجاز از مرز عبور میدهند، میتوان حجم ورود را کاهش داد. این نیازمند همکاریهای اطلاعاتی و امنیتی است.
ج. کنترل داخلی و مدیریت جمعیت:
ساماندهی خروج داوطلبانه: اجرای طرحهای تشویقی (با حمایتهای بینالمللی) برای بازگشت داوطلبانه افرادی که وضعیت پناهندگی مشخصی ندارند و تمایل به بازگشت دارند.
پایش و کنترل تردد داخلی: ساماندهی دقیقتر و الکترونیکی تردد اتباع خارجی در داخل کشور برای جلوگیری از جابجایی کسانی که موقتاً در یک استان اسکان داده شدهاند به استانهای پرجمعیتتر مانند البرز و تهران.
به طور خلاصه، در حالی که ایران از نظر حقوقی موظف به عدم بازگشت افراد در معرض خطر است، هیچ محدودیت پذیرش مطلق ندارد. کنترل غیرمجازها در وهله اول به توانایی اجرای قانون در مرزها و همکاریهای منطقهای بستگی دارد.
۱. نقطه ضعف اصلی ایران در عدم کنترل مهاجران غیرمجاز
نقطه ضعف اصلی ایران در کنترل مهاجران غیرمجاز را میتوان در سه محور اصلی خلاصه کرد که همگی به دلیل ماهیت بحران چندوجهی مهاجرت و شرایط خاص اقتصادی ایران تشدید شدهاند:
الف. ضعف در مدیریت منابع در مرزهای شرقی (نقطه ورود)
1. طول و دشواری مرزها: مرز ایران و افغانستان بسیار طولانی و در بسیاری از نقاط صعبالعبور و کوهستانی است. کنترل کامل این حجم از مرز، حتی با وجود حصارکشی، مستلزم هزینههای هنگفت و نیروی انسانی بسیار زیاد است که تأمین آن در شرایط تحریم دشوار است.
2. تسهیلگری شبکههای قاچاق: وجود شبکههای سازمانیافته قاچاق انسان که با دریافت پول، افراد را از مرز عبور میدهند، بزرگترین نقطه نفوذ است. مقابله با این شبکهها نیازمند اطلاعات دقیق، همکاریهای امنیتی فراگیر و مبارزه مستمر است.
3. فشار انسانی و اخلاقی: مرزبانان ایرانی اغلب با موجی از زنان، کودکان و افراد سالخورده مواجه هستند که فرار کردهاند. این امر ملاحظات انسانی و اخلاقی ایجاد میکند که گاهی مانع اعمال شدیدترین محدودیتهای فیزیکی میشود.
ب. ضعف در مدیریت یکپارچه داخلی (نقطه اسکان)
1. عدم ثبت دقیق اطلاعات: بسیاری از افراد پس از ورود، در سامانههای رسمی ثبت نمیشوند یا به سرعت در شهرهای بزرگ و دور از نظارت مستتر میشوند. فقدان یک سیستم یکپارچه و بهروزرسانی شده از وضعیت اقامت قانونی و کاری افراد، شناسایی و ساماندهی را دشوار میکند.
2. گستردگی فضای شهری و تراکم: شهرهای بزرگ ایران (تهران، البرز، اصفهان) دارای شبکههای گستردهای از روابط اجتماعی و اقتصادی هستند که ورود افراد جدید را در خود حل میکند. پنهان شدن در حاشیه شهرهای بزرگ آسانتر از سکونت در مناطق دورافتاده است.
ج. تأثیر پدیده “اقتصاد فشار”
نیاز بازار کار به نیروی ارزان: بخشهایی از اقتصاد ایران (مانند ساخت و ساز، کشاورزی، خدمات و مشاغل غیررسمی) به شدت به نیروی کار ارزان و بدون قراردادهای حمایتی وابستهاند. این تقاضای پنهان، انگیزه ورود و ماندن مهاجران غیرمجاز را تقویت میکند و کنترل را دشوار میسازد.
۲. اما پرسش مهم و حیاتی برای ما این است: چرا استان البرز بیشترین تمرکز مهاجران را دارد؟
استان البرز، به ویژه کرج و حومهاش، به دلیل موقعیت جغرافیایی و ویژگیهای اقتصادی، تبدیل به یکی از اصلیترین قطبهای اسکان و کار برای مهاجران افغانستانی، به ویژه پس از موجهای اخیر، شده است:
الف. همجواری با تهران (پایتخت)
البرز به عنوان پایگاه پشتیبان و حاشیه اقتصادی تهران عمل میکند. بسیاری از مهاجرانی که قصد دارند در تهران کار کنند یا به امکانات آن دسترسی داشته باشند، به دلیل قیمت بالاتر مسکن و سطح نظارت شدیدتر در مرکز تهران، ترجیح میدهند در حاشیه آن یعنی کرج و سایر شهرهای البرز ساکن شوند.
ب. بستر کار ارزان و غیررسمی
1. صنایع و کارگاهها: البرز یکی از قطبهای صنعتی و کارگاهی ایران است. بخش عمدهای از کارگران ساختمانی، کارگران کارگاههای کوچک، و کارگران کشاورزی حومه، از میان اتباع خارجی تأمین میشوند. این مشاغل اغلب به صورت نقد و بدون قرارداد و بیمه هستند که آنها را برای کارفرمایان جذاب و برای مهاجران غیرمجاز قابل دسترس میسازد.
2. حوزه خدمات و حمل و نقل: کار در بخشهای خدماتی غیررسمی، رستورانها و حمل و نقل درون شهری نیز بخش بزرگی از اشتغال آنها را تشکیل میدهد.
ج. شبکه اجتماعی موجود (اجتماع اولیه)
مهاجرت یک پدیده شبکهای است. زمانی که گروهی از مهاجران در محلی ساکن میشوند، خویشاوندان، آشنایان و همولایتیهای جدید از طریق این شبکه اجتماعی راهنمایی میشوند تا به همان منطقه مهاجرت کنند. البرز و کرج سالهاست که این شبکههای اجتماعی مستحکم را ایجاد کردهاند.
د. قیمت مسکن نسبتاً پایینتر نسبت به تهران
اگرچه اجاره بها در کرج نیز بالاست، اما در مقایسه با مناطق پرتقاضای تهران، کرایه مسکن و زمین برای سکونت در حاشیهٔ شهر (مناطقی مانند محمدشهر، ماهدشت، و بخشهایی از نظرآباد و کمالشهر) برای مهاجران با درآمد پایین، اندکی مقرون به صرفهتر است.
پرسش کلیدی دیگر شما این بود که عامل مسئله ناتوانی یا کوتاهی مسئولین استانی است؟
بدون شک، مدیریت چالشهای ناشی از حضور گسترده مهاجران، به ویژه غیرمجازها، در استانی مانند البرز، به سطح توانایی و اختیارات مسئولین استانی محدود نمیشود. اما میتوان گفت که در برخی جنبهها، کوتاهیها و ناتوانیهایی در سطح استانی نیز دخیل هستند:
• عدم هماهنگی بین بخشی: گاهی هماهنگی کافی بین دستگاههای مختلف استانی (مانند استانداری، فرمانداریها، شهرداریها، نیروی انتظامی، اداره کار، بهزیستی و … ) برای اجرای سیاستهای یکپارچه در زمینه کنترل ورود، ساماندهی اشتغال، و ارائه خدمات به مهاجران وجود ندارد.
• کمبود منابع و زیرساختها: استان البرز، با وجود جمعیت بالا و مهاجرپذیر بودن، در بسیاری از سرانهها (بهداشت، آموزش، مسکن، آب و فاضلاب) با کمبود جدی روبرو است. فشار مضاعف ناشی از حضور مهاجران، این کمبودها را تشدید کرده و توان پاسخگویی مسئولین استانی را کاهش میدهد.
• فقدان سیاستهای بازدارنده محلی: گاهی به نظر میرسد سیاستهای محلی برای کنترل ورود و اشتغال غیرمجاز، یا به اندازه کافی قاطع نیستند، یا به درستی اجرا نمیشوند. ممکن است ملاحظات اقتصادی (نیاز بازار کار) یا ملاحظات انسانی (ترس از ایجاد بحران انسانی) باعث عدم اجرای کامل قوانین شود.
• مدیریت ناکارآمد در مناطق حاشیهای: مناطقی که بیشترین تراکم مهاجران در آنها وجود دارد، غالباً جزو مناطق کمبرخوردار و حاشیهای استان هستند که خود دچار مشکلات مدیریتی و زیرساختی مزمنی هستند.
پرسش دیگر شما همواره این بود که حضورتعداد غیر قابل تحمل این مهاجران یک دستور دولتی است یا واقعیت میدانی؟
اینکه آیا “دستور دولتی” مبنی بر “باید در البرز افغانستانی باشد” وجود دارد، قطعاً به این شکل و صراحت وجود ندارد. اما سلسله عواملی در سطح ملی باعث شده که البرز به یکی از کانونهای حضور مهاجران تبدیل شود:
• واقعیت جغرافیایی و اقتصادی: همانطور که قبلاً اشاره شد، نزدیکی البرز به تهران، وجود صنایع و بازار کار ارزان، و شبکه اجتماعی شکل گرفته، خود به خود مهاجران را به این استان جذب کرده است. دولتها در ایران، به ویژه در دورههای بحران در افغانستان، عملاً با موج ورود مهاجران روبرو بودهاند و تلاش کردهاند تا حدودی آن را مدیریت کنند. این مدیریت گاهی به معنای توزیع نسبی جمعیت در استانهای پذیرنده است، نه لزوماً “دستور” برای افزایش تراکم.
• ناتوانی در کنترل مرز: اگر مرزهای شرقی کشور به طور کامل و مؤثر کنترل میشدند، بخش عمدهای از ورودیهای غیرمجاز رخ نمیداد و این مسئله تبدیل به یک “دستور” یا “سیاست” نمیشد، بلکه صرفاً “مدیریت” آن مطرح بود.
• فشار بر تهران: انتقال بخشی از بار جمعیتی از خود پایتخت به استانهای اطراف مانند البرز، میتواند یک راهکار مقطعی برای کاهش فشارهای زیرساختی بر شهر تهران باشد.
• عدم وجود سیاستهای مهاجرتی شفاف و بلندمدت: سیاستهای ایران در قبال مهاجران، به خصوص اتباع غیرمجاز، اغلب واکنشی و بر اساس شرایط روز بوده است. این عدم شفافیت و پویایی، باعث میشود که استانها، به ویژه استانهای پذیرنده، در مواجهه با این پدیده دچار سردرگمی و ناکارآمدی شوند.
و اما مسئله مهم تأثیر بر سرانهها و نارضایتی بومیان
نارضایتی ساکنان بومی استان البرز کاملاً قابل درک است. وقتی مهاجران (چه مجاز و چه غیرمجاز) بخش قابل توجهی از نیروی کار ارزان را تشکیل میدهند و در نتیجه بر بازار کار، اجاره بها، و فشار بر زیرساختها (آب، برق، حمل و نقل، بهداشت و درمان) تأثیر میگذارند، در حالی که سرانهها برای جمعیت بومی نیز کفایت نمیکند، احساس محرومیت و بیگانگی در میان بومیان افزایش مییابد.
• فشار بر منابع: بخشی از فشار بر منابع آب، غذا، و خدمات درمانی که متعلق به مردم بومی است، مستقیماً توسط جمعیت مهاجر (به خصوص غیرمجاز) مصرف میشود. این در حالی است که در بسیاری از موارد، مهاجران غیرمجاز از سیستم رسمی یارانهها و بیمهها بهرهمند نمیشوند (که البته این خود یک چالش دیگر است).
• رقابت شغلی: حضور نیروی کار ارزان، قدرت چانهزنی کارگران بومی را کاهش میدهد و باعث میشود برخی مشاغل برای افراد بومی کمتر مقرون به صرفه باشد.
• احساس بیگانگی: وقتی بخشی از جامعه محلی احساس میکند که امکانات و خدمات اولیه آنها توسط جمعیت جدیدی که به طور رسمی و غیررسمی وارد شدهاند، مصرف میشود و سهم آنها کاهش یافته، احساس نارضایتی و غریبی در استان خودشان ایجاد میشود.
نتیجهگیری:
مشکل اصلی، نه یک “دستور دولتی” صریح برای اسکان افغانستانیها در البرز، بلکه ترکیبی از ضعف در کنترل مرزها، ناتوانی در مدیریت یکپارچه داخلی، نیاز بازار کار به نیروی ارزان، و واقعیتهای اقتصادی و جغرافیایی است که استان البرز را به طور طبیعی به یک قطب پذیرش تبدیل کرده است. این وضعیت، همراه با کمبود منابع استانی و فشارهای اقتصادی بر بومیان، منجر به نارضایتی گسترده و احساس نابرابری میشود. حل این معضل نیازمند رویکردی جامع، هماهنگ و بلندمدت در سطح ملی است که شامل کنترل مؤثر مرزها، ساماندهی دقیق مهاجران مجاز، مبارزه قاطع با شبکههای قاچاق، و همچنین سرمایهگذاری جدی بر روی توسعه زیرساختها و سرانههای خدماتی در استانهای پرجمعیت و مهاجرپذیر باشد.
اینکه چه راهکارهایی برای تحمل این وضعیت و مقابله با تخریب فرهنگی وجود دارد، سوال بسیار مهمی است. همانطور که اشاره شد، مشکل ریشه در عوامل پیچیدهای دارد و راهکارهای آن نیز چندوجهی خواهند بود.
بیایید نگاهی به راهکارهای کوتاهمدت و عملی، نقش مردم، و راهکارهای مقابله با تخریب فرهنگی در روستاهای اطراف کرج بیاندازیم:
۱. راهکارهای کوتاهمدت و عملی:
• تقویت نظارت و مدیریت ورودیها: اگرچه مشکل ریشه در ضعف کنترل مرزها دارد، اما در سطح استانی و شهری، میتوان با افزایش گشتها و نظارت بر نقاط ورودی و خروجی احتمالی، مانع از ورود یا استقرار غیرقانونی افراد شد. این شامل شناسایی و ساماندهی اولیه مهاجران فاقد مدارک معتبر است.
• ساماندهی و دستهبندی مهاجران: تفکیک مهاجران بر اساس وضعیت قانونی، مهارتها، و نیازها میتواند به مدیریت بهتر کمک کند. این امر به خصوص در مورد کسانی که قصد اقامت موقت دارند در مقابل کسانی که به دنبال مهاجرت دائمی هستند، اهمیت دارد.
• تخصیص هدفمند منابع: به جای تخصیص کلی و ناکارآمد منابع، باید بر اساس نیازهای واقعی و اولویتبندی شده، منابع را به سمت مناطقی هدایت کرد که بیشترین فشار را تحمل میکنند (مانند همین روستاهای اطراف کرج). این تخصیص باید شامل زیرساختهای اولیه، خدمات بهداشتی و آموزشی باشد.
• ایجاد اقامتگاههای موقت و استاندارد: برای مهاجرانی که به صورت قانونی وارد میشوند و در انتظار تعیین وضعیت هستند، ایجاد اقامتگاههایی با شرایط حداقلی و بهداشتی میتواند از پراکنده شدن ناگهانی و بدون برنامه آنها جلوگیری کند.
• تشکیل کارگروههای مشترک: تشکیل کارگروههایی با حضور نمایندگان استانداری، فرمانداریها، شهرداری کرج، نهادهای امنیتی، سازمانهای مردمنهاد و حتی نمایندگانی از جامعه مهاجران، میتواند به هماهنگی بیشتر و یافتن راهکارهای اجرایی کمک کند.
۲. نقش مردم:
• مسئولیتپذیری اجتماعی: مردم میتوانند با گزارش موارد مشکوک به مقامات (مانند سکونت غیرقانونی در مناطق مسکونی که مشکلات زیرساختی ایجاد میکند) به مدیریت بهتر کمک کنند. البته این گزارشدهی باید با احتیاط و بدون ایجاد تنشهای اجتماعی صورت گیرد.
• همکاری در طرحهای ساماندهی: در صورتی که طرحهای مشخص و قانونی برای ساماندهی مهاجران (مانند ثبتنام، دریافت مجوزهای لازم، یا شرکت در دورههای آموزشی) اجرا شود، مشارکت فعال مردم در اجرای این طرحها (به عنوان کارفرما، یا مشارکت در نظارت) میتواند مؤثر باشد.
• آموزش و اطلاعرسانی: آگاهسازی عمومی در مورد قوانین مربوط به مهاجرت، حقوق و تکالیف مهاجران و همچنین پیامدهای اقتصادی و اجتماعی پذیرش مهاجران، میتواند به کاهش تنشهای اجتماعی کمک کند.
• تعاملات فرهنگی مسئولانه: در سطوح محلی و روستایی، تعاملات فرهنگی باید بر پایه احترام متقابل و حفظ ارزشهای بومی باشد. مردم میتوانند نقش مهمی در هدایت این تعاملات و جلوگیری از رفتارهای تهاجمی یا تبعیضآمیز داشته باشند.
۳. مقابله با تخریب فرهنگی در روستاهای اطراف کرج:
این بخش یکی از حساسترین و چالشبرانگیزترین قسمتهاست. «تخریب فرهنگی» پدیدهای است که معمولاً در اثر تفاوتهای فاحش فرهنگی، نابرابری اقتصادی، و عدم ادغام موفق رخ میدهد.
• تقویت و احیای فرهنگ بومی:
• حمایت از نهادهای فرهنگی محلی: حمایت از مساجد، مدارس، کتابخانهها، و مراکز فرهنگی موجود در روستاها که کانونهای حفظ و انتقال فرهنگ بومی هستند.
• برنامههای فرهنگی و هنری: برگزاری جشنوارهها، نمایشگاهها، و رویدادهای فرهنگی که هنرمندان و میراث فرهنگی بومی را معرفی و تقویت کنند.
• آموزش تاریخ و فرهنگ منطقه: گنجاندن تاریخ، فولکلور، و آداب و رسوم محلی در برنامههای آموزشی مدارس و دورههای فرهنگی برای جوانان و نوجوانان.
• برنامههای ادغام فرهنگی (Integration Programs):
• آموزش زبان فارسی و مهارتهای اجتماعی: برای مهاجران، یادگیری زبان فارسی و آشنایی با هنجارها و ارزشهای اجتماعی ایران و منطقه البرز، گامی حیاتی در جهت کاهش اصطکاک فرهنگی است.
• دورههای آموزشی مشترک: برگزاری دورههای آموزشی فنی و حرفهای مشترک برای بومیان و مهاجران، که هم به اشتغالزایی کمک کند و هم تعامل و درک متقابل را افزایش دهد.
• میانجیگری فرهنگی: در صورت بروز تنشهای فرهنگی، نیاز به وجود افرادی (میانجیگران فرهنگی) است که بتوانند با درک متقابل از دو فرهنگ، به حل و فصل اختلافات کمک کنند.
• مدیریت فضایی و کاربری اراضی:
• جلوگیری از ایجاد گتوهای فرهنگی: جلوگیری از تمرکز صرف مهاجران در مناطق خاص و ایجاد «گتو»های فرهنگی، که مانع ادغام و افزایش تنش میشود. این نیازمند برنامهریزی دقیق در کاربری اراضی شهری و روستایی است.
• توسعه متوازن زیرساختها: اطمینان از اینکه توسعه زیرساختها (مانند آب، برق، نان،گاز، بهداشت، آموزش) نه تنها برای جمعیت بومی، بلکه برای جمعیت رو به رشد نیز به صورت متوازن انجام شود تا فشار بر منابع کاهش یابد.
• تأکید بر ارزشهای مشترک انسانی: تمرکز بر ارزشهای انسانی مشترک، مانند احترام به خانواده، تلاش برای معاش، و اهمیت آموزش، میتواند بستری برای درک متقابل فراهم کند، حتی در میان تفاوتهای فرهنگی.
نکته کلیدی:
مهم است که این راهکارها به صورت موازی و هماهنگ اجرا شوند. صرفاً تمرکز بر یک بخش (مثلاً صرفاً کنترل مرزها) یا صرفاً فرهنگی، مشکل را حل نخواهد کرد. همچنین، لازم است در اجرای این راهکارها، از رویکردهای امنیتی صرف که منجر به تشدید تنشهای اجتماعی میشود، پرهیز کرد و بیشتر بر جنبههای مدیریتی، اقتصادی، و فرهنگی تأکید داشت.
اینکه مردم «این را تحمل کنند»، بستگی به این دارد که چقدر احساس کنند مدیریت جامعه برای حل ریشهای مشکل تلاش میکند و چه راهکارهای عملی و عادلانهای در دسترس قرار میگیرد. این یک فرآیند بلندمدت است که نیازمند صبر، درایت، و همکاری همه ارکان جامعه خواهد بود.
توضیح یک واژه:
در بافت اجتماعی و شهری، منظور از «گتوهای فرهنگی» (یا در این مورد، «گتوهای جمعیتی/مهاجرپذیر») مناطقی در شهر یا روستا است که:
1. تمرکز بالا: دارای تراکم بسیار بالای یک گروه جمعیتی خاص (در اینجا، مهاجران افغانستانی) در یک محدوده جغرافیایی کوچک هستند.
2. انزوای نسبی: این تمرکز منجر به انزوای نسبی از جامعه میزبان میشود. به این معنا که تعاملات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ساکنان آن منطقه بیشتر محدود به خود آن گروه میشود تا با ساکنان دیگر محلات.
3. کمبود زیرساخت یا نادیدهانگاری: اغلب این مناطق، به دلیل عدم برنامهریزی اولیه یا مدیریت ضعیف، با کمبود یا فرسودگی زیرساختهای عمومی (مانند مدارس با کیفیت، فضاهای سبز، خدمات بهداشتی کافی) مواجه هستند.
4. تأثیر بر هویت شهری: تمرکز بالا و انزوا میتواند به حفظ کامل فرهنگ اصلی مهاجران و در نتیجه، عدم تطابق با هنجارهای غالب جامعه میزبان منجر شود، که این همان چیزی است که در متن قبلی به عنوان «تخریب فرهنگی» یا تضاد هویت از آن یاد شد.
کدخبر: 3156
تعداد بازدید: 3201