دوشنبه، 12 آبان 1404 - 11:48

شورای فرهنگ عمومی

چهل سال گذار از برنامه تا واقعیت

شورایی که قرار بود محور هماهنگی فرهنگی کشور باشد، امروز بیش از هر زمان دیگری نیازمند بازنگری و بازتعریف مأموریت خود است.

آیین باور _چهل سال از تأسیس شورای فرهنگ عمومی کشور می‌گذرد؛ نهادی که در سال ۱۳۶۲ با هدف هماهنگی، هدایت و سیاست‌گذاری فرهنگی میان دستگاه‌های مختلف به‌وجود آمد تا از پراکندگی و جزیره‌ای عمل کردن سازمان‌ها جلوگیری کند. شورای فرهنگ عمومی زیرمجموعه شورای عالی انقلاب فرهنگی است و وظیفه دارد با نگاه کلان، ارزش‌ها و نیازهای فرهنگی جامعه را رصد کرده و برای آن برنامه‌ریزی کند.

در ترکیب این شورا، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، نمایندگان رهبری، حوزه علمیه، صداوسیما، سازمان تبلیغات اسلامی و چند نهاد دانشگاهی و فرهنگی حضور دارند. وظایف شورا شامل تصویب سیاست‌های فرهنگی کشور، هماهنگی میان نهادهای فرهنگی، پیشنهاد و تعیین مناسبت‌های ملی و مذهبی، و ایجاد انسجام در اجرای برنامه‌های فرهنگی است. اما در عمل، بسیاری از تصمیم‌ها یا به مرحله اجرا نمی‌رسند یا اثر ملموسی در زندگی فرهنگی مردم ندارند.

در استان‌هایی چون البرز، که با مهاجرت گسترده، تنوع قومی و فرهنگی، و رشد سریع جمعیت روبه‌رو هستند، به نظر می‌رسد شورای فرهنگ عمومی نتوانسته برنامه‌هایی جامع‌الاطراف و متناسب با شرایط بومی طراحی و اجرا کند. نبود طرح‌های منسجم برای «آشتی فرهنگی» و ایجاد حس تعلق میان مهاجران و ساکنان قدیمی، باعث شده شهرهایی چون کرج هویت فرهنگی مشخص و پایداری نداشته باشند.

از سوی دیگر، فرهنگ بومی و محلی نیز در میان شتاب توسعه شهری و تغییر بافت جمعیتی رنگ باخته است. شاخه‌های فرهنگ – از هنر و موسیقی گرفته تا نقاشی‌های دیواری، مجسمه‌سازی، آیین‌های محلی و حتی برگزاری «روز فرهنگی کرج» – می‌توانستند نقشی مؤثر در تقویت همبستگی اجتماعی و زیبایی‌شناسی شهری داشته باشند، اما جای آن‌ها در برنامه‌های شورای فرهنگ عمومی خالی است.

در بررسی ساختار شورا، نکته‌ای قابل تأمل دیده می‌شود: سازمان میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع‌دستی، با آن‌که یکی از مهم‌ترین نهادهای پاسدار فرهنگ، تاریخ و هویت ملی است، عضو ثابت شورای فرهنگ عمومی نیست. این غیبت به‌حق مورد نقد است، زیرا میراث فرهنگی نه تنها گذشته‌ی یک ملت را حفظ می‌کند، بلکه پایه‌ی شکل‌گیری هویت فرهنگی و برنامه‌ریزی فرهنگی آینده است.

نمونه‌ای از این گسست فرهنگی را می‌توان در برگزاری پرشور جشن‌های وارداتی دید. جشن‌هایی مانند هالووین، ولنتاین و کریسمس چنان پرقدرت و هر سال پررنگ‌تر از پیش برگزار می‌شوند که اگر کسی فیلم‌هایش را ببیند، باور نمی‌کند در ایران است. در مقابل، آیین‌های ملی و باستانی ایرانی چون مهرگان، سده و تیرگان در حاشیه مانده‌اند و تقریباً فراموش شده‌اند. شورای فرهنگ عمومی با نادیده گرفتن ظرفیت‌های فرهنگ ملی، گودالی ایجاد کرده که فرهنگ غربی در آن خانه کرده و به این راحتی نمی‌توان جوانان و نسل جدید را از آن بیرون کشید. و تا داستان این است، عروسک زشت و ترسناک «لبوبو» انیس و مونس فرزندان سرزمین رستم و سیاوش است.

شخصاً پس از جست‌وجو در فضای مجازی که در اختیار عموم مردم است، گزارشی از عملکرد شورای فرهنگ عمومی استان البرز نیافتم؛ نه فهرست مصوبات سال گذشته، نه ارزیابی‌ها و نه گزارشی از اقدامات انجام‌شده که بتوان آن را در این نقد گنجاند و در اختیار خوانندگان قرار داد. گویی شورایی که باید متولی فرهنگ عمومی باشد، در اطلاع‌رسانی درباره عملکرد خود، کم‌رمق و بی‌صدا عمل می‌کند.

شاید اکنون، پس از چهل سال، زمان آن رسیده که شورای فرهنگ عمومی کشور و استان‌ها بازنگری جدی در ترکیب اعضا، نوع نگاه و شیوه‌ی عمل خود داشته باشند؛ نگاهی که فرهنگ را نه در قالب بخشنامه و مناسبت، بلکه در بطن زندگی مردم، در دیوارهای شهر، در موسیقی محلی، در گفتار و رفتار روزمره جست‌وجو کند. فرهنگ عمومی زمانی زنده است که با مردم تنفس کند، نه آنکه فقط در مصوبات اداری بماند.

فریبا کلاهی


کدخبر: 3269

تعداد بازدید: 2510