چهارشنبه، 23 مهر 1404 - 00:31

فرهنگ و مذهب؛ هم‌پیوند اما نه هم‌معنا

فرهنگ پدیده‌ای فراتر از دین است؛ ریشه در زیست انسانی دارد و دین، یکی از جلوه‌های آن است. 

 آیین باور_ فرهنگ پدیده‌ای فراتر از دین است؛ ریشه در زیست انسانی دارد و دین، یکی از جلوه‌های آن است. هرچند این دو در تاروپود جامعه چنان درهم تنیده‌اند که گاه مرز میانشان ناپیدا می‌شود، اما در نگاه علمی، مترادف نیستند.

فرهنگ از آن دست واژه‌هایی است که بسیار گفته می‌شود و کمتر به دقت فهمیده می‌شود. اندیشمندان علوم انسانی سال‌هاست در جست‌وجوی تعریف دقیق آن‌اند و هرچند هنوز اتفاق نظری کامل شکل نگرفته، چند تعریف کلاسیک جایگاهی ماندگار در ادبیات علمی یافته‌اند.

ادوارد تایلر، انسان‌شناس انگلیسی، در قرن نوزدهم نخستین تعریف جامع فرهنگ را ارائه داد و آن را «کلیتی پیچیده از دانش، باور، هنر، اخلاق، قانون و آداب» دانست که انسان به‌عنوان عضوی از جامعه می‌آموزد.

از نظر تایلر، فرهنگ نه امری ذاتی بلکه آموختنی است؛ چیزی که در بستر زندگی اجتماعی شکل می‌گیرد و از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شود.

در قرن بیستم، تالکوت پارسنز این تعریف را گسترش داد و فرهنگ را «نظامی از معانی و نمادها» توصیف کرد که رفتار انسان را جهت می‌دهد.

یونسکو نیز در بیانیه رسمی خود، فرهنگ را مجموعه‌ای از ویژگی‌های مادی و معنوی هر جامعه دانست که در هنر، ادبیات، ارزش‌ها، باورها و سبک زندگی مردم نمود پیدا می‌کند.

بر پایه این دیدگاه‌ها، فرهنگ را می‌توان نظامی زنده و پویا از ارزش‌ها و معناها دانست که انسان از رهگذر آن جهان را درک و بازآفرینی می‌کند.

اما پرسش اساسی این است: جایگاه دین در این میان چیست؟

در جوامع سنتی، مرز میان فرهنگ و دین معمولاً کم‌رنگ است و بسیاری این دو را یک چیز می‌پندارند. با این حال، پژوهش‌های جامعه‌شناسی و مردم‌شناسی نشان می‌دهد که دین تنها بخشی از فرهنگ است، نه مترادف آن.

دین نظامی از باورها و آیین‌هایی است که به امر قدسی و رابطه انسان با خدا می‌پردازد، در حالی که فرهنگ همه عرصه‌های زندگی را دربرمی‌گیرد؛ از زبان و هنر گرفته تا روابط اجتماعی و ارزش‌های روزمره.

کلیفورد گیرتز و امیل دورکیم، از چهره‌های برجسته علوم اجتماعی، هر دو بر این باورند که دین خود نوعی نظام فرهنگی است که با خلق معنا و تقویت همبستگی اجتماعی، بخشی از بنیان فرهنگی جوامع را می‌سازد.

در مقابل، دین نیز از فرهنگ تأثیر می‌پذیرد؛ چراکه باور و شعائر دینی در هر جامعه رنگ و بوی فرهنگ همان مردم را دارد.

اسلام در ایران با جلوه‌ای فرهنگی متفاوت از اسلام در اندونزی تجربه می‌شود، همان‌طور که مسیحیت در اروپا با مسیحیت در آمریکای لاتین یکسان نیست.

فرهنگ و دین در حقیقت در رابطه‌ای دو‌سویه قرار دارند:

دین معنا و مشروعیت فرهنگی می‌آفریند و فرهنگ قالب و زبان دین را تعیین می‌کند. با این همه، این دو را نمی‌توان یکی گرفت؛ زیرا فرهنگ گسترده‌تر است و دین تنها بخشی از آن به‌شمار می‌آید.

در نهایت، می‌توان گفت دین و فرهنگ هم‌پیوندند اما نه هم‌معنا.

دین در بستر فرهنگ رشد می‌کند و فرهنگ از دین معنا می‌گیرد. آنجا که این دو در تعادل و گفت‌وگو باشند، جامعه‌ای زنده، پویا و معناگرا پدید می‌آید.

--- منابع و ارجاعات دانشگاهی

(سبک APA) Durkheim, É. (1912). The Elementary Forms of Religious Life. Paris: Alcan. Geertz, C. (1973). The Interpretation of Cultures. New York: Basic Books. Parsons, T. (1951). The Social System. New York: Free Press. Tylor, E. B. (1871). Primitive Culture. London: John Murray. UNESCO. (2001). Universal Declaration on Cultural Diversity. Paris: UNESCO. ---

کدخبر: 3193

تعداد بازدید: 3393