کرج شناسی" گوهردشت "
ورگرد" باستانی که حدود شش دهه است که بدین نامش "گوهردشت" میخوانند.
آیین باور _ورگرد از دو جزء، "ور" به معنای پهلو، میان، کنار، جنب و کنایه از مکان و محدوه و جای محصور و "گرد" پسوند مکانساز پرشمار در جاینامشناسی ایران، تشکیل شده است. گرد که تعریب آن "جرد" میباشد، به معنای شهر و زیستگاه (انسانی) میباشد.
در جاینامهایی همچون: دارابگرد، بروگرد/بروجرد، هشتگرد، بشاگرد، بجگرد، فرهاد گرد، سوسنگرد و... استاد فریدون جنیدی اعتقاد دارند گرد، همان است که در روسیه به صورت "گراد" و در آلمان به شکل "گارت" در آمده است؛ لنینگراد. اشتوتگارت.
استاد یوسفینیا در باره گرد مینویسند؛ "این کلمه بریدهای از واژه "ورته varte" اوستایی، به معنای جای محصور و محدوه و مکان مستحکم و قلعه است و در ذات خود مفهوم پوشاندن و پناه دادن دارد "جمکرد/جمگرد" شهری بود که به دستور جمشید در حوالی خوارزم بنا شد".
ور، گاه به مفهوم قلعه و دژ بوده معادل حصار میباشد. جاینامهایی همچون؛ ورکش، ورده و ورکلو این مفاهیم را نمایندگی میکنند. استاد یوسفینیا در باره چگونگی تشکیل و سرانجام "ورها" مینویسند؛ "پس از ایجاد حکومت متمرکز در ایران و پایان قلعهنشینی آبادیها، این ورها و قلعهها و کلاها، خالی از مفهوم واقعی خود گشت و در عداد واحدهای روستا و نشانهای از آبادیهایی که در مجاورت این استحکامات دفاعی قرار داشتند در آمدند".
گوهردشت حدود شش دهه قبل توسط مرحوم لطفالله ترقی - پدر سرکار خانم گلی ترقی نویسنده معروف مقیم فرانسه- احداث گردید. ترقی که اهل قم و خود وکیل دادگستری و از روزنامهنگاران با سابقه بود به مدت یک دهه مسئولیت سردبیری نشریه "ترقی" را ،که گویا دوست داشتند گوهر ترقی بنامندش، بر عهده داشتند.
لطفالله ترقی که در تهران، محله سنگلج ساکن بود چند کتاب هم تالیف کرده است کتاب "جن در حمام سنگلج" از آن جمله میباشد. حدود تقریبی ورگرد عبارت بود از؛ زمینهای شمال محدوده سه راه گوهردشت تا میانجاده و حیدرآباد. (اینجا معروف به پشت قلعه بود، منظور از قلعه، همان قلعه شنبه/قلعه شب مه/گلشهر میباشد.) شرق بلوار میانجاده به باغستان جنوب محدوه سیاکلان و شرق باغستان. غرب حسن آباد. حوالی مسجد جامع گوهردشت، خیابان پنجم غربی، میدان و زمینهای جنوب سیاکلان، هسته میانین ورگرد بود.
زمینهای وسیع و حاصلخیزی که عمدتا به کشت زراعی (گندم، جو، نخود) اختصاص داشت مرکز آن باغهای میوه -کشت باغی- و قلمستان بود. درخت ارسی کهنسال -شبیه درختی که تنه خشکیده آن همچنان در اواسط بلوار سه باندی وجود دارد- در این مکان وجود داشت.
چشمهای با نام "ور چشمه" در این منطقه میجوشید. از این چشمه با عنوان "ور قنو/قنات ورگرد" نیز یاد شده است. از محدوده خیابان ششم تا بلوار موذن، گورستان ورگرد واقع شده بود. با اینکه بهتر است در این سلسله نوشتارها معمولا از بیان نام خانوادههای بومی ساکن در محل یاد نشود، اما به دلیل تخصیص موضوع، یاد آور میشوم که دو طایفه؛ ناصر خاکی و منصورخاکی، ساکنان اولیه ورگرد بودند.
آنچنانکه سه طایفه عمده ساکن در سیاکلان؛ میربزرگی و کهنترابی و کهنخاکی و خاندانهای؛ ناصربخت، کمالی روستا، کمال زارع، امیر کمالی و کمالی دهقان از جمله بومیان حصارک بودند.
شادروان یوسفینیا، حصار و حصارک را شکل عربی شده ورگرد میدانستند. توضیح آنکه: در نوشتهای که پیش از این از سوی این بنده منتشر شده بود علاوه بر ورگرد از "وهرجرد" نیز یاد و توضیحاتی داده شد. یکی از معانی وهرجرد را سرزمین درخشان (مناسب، زیبا و حاصلخیز) سرزمین خورشید یاد کردم. در آن مقاله آنگاه به ترتیب به دو جاینام متوالی "هلجرد و هشتگرد" نیز اشارتی رفت که البته در نوشتارهای تکمیلی آینده به این جاینامها و فرضیههای مرتبط بیشتر خواهیم پرداخت.
برخی از نامهای پر مفهوم و جاینامهای زیبای اطراف ورگرد عبارتاند از؛ سیاکلان، کرجین/ورجین، باغستان (بغستان/باغ اسبان)، چارگل(جارگل/چهار گله/چهار قلعه/شارگل/شهرگل)، چنارک و ویدار چشمه. چارگل علاوه بر شهر گل ممکن است "چهار درهگل" بوده و شاید کنایتی به نهر دلمبر و جویهای -عمدتا فصلی که از آتشگاه و دامنههای غرب کوه دوبرار و سیاکلان و محمودآباد سرچشمه میگیرد- داشته باشد.
همین جا خوب است یادآور شده و در باره عواقب ویرانگر بستر و آبخیز و آبریز دلمبر و در انتها سیاهجو تا رودخانه شور، در سیلابهای احتمالی (دورهای) با عنایت به تجاوز در حوضه آبریز و بستر رودخانه- و در محدوده طولانی و پر تراکم از شاهینویلا تا بخش هایی از حصارک (ضلع شرقی دانشگاه خوارزمی)، گلشهر، مهرشهر، ماهدشت و حتی محمدشهر و گلستانک و کیانمر، هشدار داده و توجه مسئولان و برنامه ریزان شهری را جلب نمایم.
درههایی دیگر همچون؛ اوریجان/اورازان، چشمه چاک و اسپینو در مسیر شمالی تا برغان به دلمبر میپیوندند. راه مالرویی بین ورگرد تا برغان وجود داشت. در برخی مآخذ - نه منبع مکتوب، که شفاهی و در افواه- از مرتع و یا حتی روستایی کوچک، در شمال ورگرد بین آتشگاه تا برغان با نام، شاوجن/شاجان/شاه جهان نیز یاد شده است!؟
وصف گوهردشت؛ در نوشته پیشین، عظیمیه را به جوانی که گویا زودتر از موعد پیر شده و تمایل ندارد دو عصای خود را به زیر بغل بگیرد تشبیه کرده و البته گفتم که هنوز دوست داشتنی هست و من همچنان دوستش میدارم. نشانه وفاداریام آنکه، سه نهال ارس با نامهای "مسیحا، مشا و مشیانه" در آنجا کاشتهام، مستمر به دیدارشان رفته و مدام به فکرشان هستم.
گوهردشت زیبا و پرهیجان اما؛ با عصا بیگانه است. پر از رستوران و مراکز خرید و چند پارک نسبتا بزرگ و دانشگاهی با چند ده هزار دانشجو. گوهردشت جوان مشتاقی را میماند که تیشرت پوشیده و قهوه مینوشد، زندانش را حذف کرده و "ور چشمه" را میکاود؛ در وجود آدمی جان و روان میرسد از غیب، چون آب روان.
مهراب رجبی ۱۴۰۴/۱۹/۸ جهانشهر کرج.
کدخبر: 3293
تعداد بازدید: 2048