گفتگو با پیشکوتان ورزش پهلوانی:
استاد رضا غلامعلی : بارزترین مشخصه زورخانه ادب است
می دانم که حرفها داشت و کرور کرور خاطره و پندکه با طولانی شدن گفتگو، رشته کلام را نمی یافت.نشست شیرین ما ساعتی بیش نپایید. با خبر شدم متاسفانه چهل و چند روز پیش این عزیز، درگذشته است و گفتگوی دوباره دریغ شد. ترجیح بر آسایش و آرامش این کهن کسوت بود.اما آنچه از این گفتگو حاصل شد به خلاصه در زیر می خوانید:
آیین باور -رضا غلامعلی، رضا سوخته، در94سالگی، حیرت انگیز است.متولد 1304 بچه مشتی تهرون . خودش که می گوید 100را پرمی کنم ." این هم از مزایای ورزش #زورخانه ایست ." ازکهن سال ترین ورزشکاران #پهلوانی است. کهولت سن مانع از ورزش و تلاشش او نشده اما تمرکز بر موضوعی خاص، کار راحتی نیست و فقدان همسر و تنهایی کمی او را آزرده خاطر ساخته است .
می دانم که حرفها دارد و کرور کرور خاطره و پندکه با طولانی شدن گفتگو، رشته کلام را نمی یابد.نشست شیرین ما ساعتی بیش نپایید. ترجیح بر آسایش و آرامش این کهن کسوت بود.اما آنچه از این گفتگو حاصل شد به خلاصه در زیر می خوانید:
....زورخانه این شکلی نبود، حموم ها و زیر زمین ها را زورخونه کرده بودند. کسی نمی تونست زورخونه بسازه گرون بود. چندتا یی زورخونه تو تهرون بود مثلا درخونگاه، سنگلج، باغ فردوس و خیابون ری. بالاشهری ها زورخونه نداشتند.گذر وزیر دفتر هم بود. زورخونه ها 20 تا 30 تا پله می خورد می رفت پایین. شاگردی کردم سالها تو زورخونه. از یک جایی دور آب می آوردم می ریختم با کاه و گل زمین نرم بشه فنری بشه این زانو هاشون درد نگیره (به پاهای سالخورده خودش اشاره می کند) ...نمی دونستیم همه اینا رطوبته حالا امروز است می گن مواظب خودتون باشید...من 15 سالم بود. با بچه ها پیت حلبی گیر می آوردیم اونا می زدند و مرشدی می خوندن ما هم چرخ می زدیم. دوست داشتیم زورخونه رو. برای وضوی بزرگتر ها آب می آوردیم. از راه دور ...هر جایی که آب نبود. کسی هم لباس نمی پوشید. فقط لنگ.
زورخونه درخونگاه می رفتم اولش. مرشدش استاد حسین بود. فامیلی اش یادم نیست.تهرونیا لقب داشتن کسی فامیلیشون رو صدا نمی کرد.
تهرون چهارراه "حاج اسداله محراب" حالا اسمش شده البرز،خودش تو زورخونه لنگ بست برام.کشتی گیر بود. لنگ کوچیک نداشتن. ...آره یادمه لنگ رو بستن دور گردن و شونه هام . لنگها بزرگ و زورخونه ای بود.
آدم باید حرف با سندبزنه. می اومدن دنبالم همه جا می بردنم.دهه40 ....اون موقع سلطنت آباد(احمد حسینی) زورخونه داشت ولی شاه عبدالعظیم نداشت . بعدا یکی هم قبرستان چیذر واشد.
یادش به خیر همه اون آدمها به رحمت خدا رفتند. یکروز نشستم نوشتم 50 نفر شد که از دوستام همه مردند.
مثلا اصغر بازارچه،حاج مهدی پنج شی(شاهی)،طوسی، اصغر خالدار، حاج عباس میل باز، مهدی قصاب، ...گفتم که تهرونی ها دوتا اسم داشتن، لقب داشتن.
اون وقت ها زورخونه اسماعیل بزازمی رفتم که مال مرتضی سینه کفتری بود، صابون پز خونه که زورخونه کاشی ها بود، علی نُقلی و قاسم ربانی و علی قدرخانی و پهلوون حمزه و اسفندیاری ها هم اونجا بودند. جعفر شیر خدا تو رادیو می خوند . چند نسل خوندن. اون موقع می اومد دوچرخه اش رو می داد به من و می رفت رادیو، منم با دوچرخه اش سواری می کردم. یک ربع زنده می خوند می اومد دوچرخه اش رو می گرفت می رفت.
گردش و تفریح که نداشتیم . قهوه خونه و شیره کش خونه و قمار خونه بود، اما ما می رفتیم زورخونه. یک عده مث ما عاشق زورخونه بودن. زورخونه اگه موند،کاسبها نگهش داشتن. کسی برای زورخونه پول نمی داد. از اون طرف هم اگه یک کاسبی مریض می شد یا بارش می افتاد براش گلریزون می کردن.
الان هم اگه می خواهی بچه ات رو بفرستی زورخونه باید ببینی مدیرش کیه. زورخونه که توش پول نداره. پولم باید بدی. مث مسجده مث فوتبال نیست که یک گل بزنی یک وانت پول بهت بدن
هرکسی ذاتش خوب باشه، پدر مادر دار باشه، زورخونه بیاد کارش درست میشه و گرنه خیلی ها پیرمرد شدند هنوز پرتوقعند . شما اگر در نانوایی بری بگی من "زنگی ام" میگه پولت رو بده، من به زنگت چی کار دارم؟
یک روز با حاج کافی رفتیم مهدیه تهرون، بغل دستش یک عرق فروشی بود. اومدم خودم رو لوس کنم پیش استادم، گفتم حاجی اجازه بدی با دو سوت خرابش می کنم. حاجی کافی گفت" اگه راست می گی راضیش کن که بره " خورد تودهنم . رفتم کاری کردم دکونی که 3 زار(ریال) نمی ارزید 8 زار خریدن اونم جمع کرد رفت .
یک روزی هم با شیخ حسین انصاری تو زورخونه ورزش می کردیم، مهمون ما بود، آخر ورزش بهش گفتیم دعا کن، گفت: "من دعای زورخونه بلد نیستم. یک دعای عوضی بگم باید به حوزه جواب پس بدم . شما بی نظر، بی ریا، ورزش کردین سینه تون بوی علی (ع) می ده منم دعا کنین. من برای کسایی حرف می زنم که زیر کولر خوابیدن و نشستن."
قدیم رسم بود از در زورخونه می رفتیم بیرون پول می دادیم. پول درشت که نبود پول خرد بود هرچه بیشتر صدا می داد یعنی بیشتر پول داده .
اون وقتها طیّب و چندتا از این زورخونه چی ها و پهلوونا و تختی، عضو جبهه ملی شده بودن. تختی نجار بود . هم دوره من . زورخونه فولاد تو گذر وزیر دفتر می رفت . مظلوم بود ازش سو استفاده می کردن، به اسمش زمین می گرفتن می گفتن خودش رویش نمیشه بگه .
صاحب چلوکبابی شمشیری و علی برازنده و رضا کاشفی که اسم اصلش برجسته بود ( اینم بگم، چون عاشق یک خانمی شده بود فامیلیش کاشفی بود بهش می گفتن رضا کاشفی ، پسرش هم مرتضی تو آمریکا خواننده است )، اونا هم عضو جبهه ملی شده بودن، طیب رو گرفته بودن، اینا رفتن جلو شاه رو گرفتن که: از خون طیب بگذر، اما شاه گفت چون اینا دشمن مملکتن باید بمیرن . یک عده ای هم دنبالش افتادن و یک جایی گیرش آوردن و با درفش سوراخ سوراخش کردن ...داستانش طولانیه .( تلاشم برای راضی کردن و تمرکز ایشون برای شرح داستان به جایی نرسید).
زورخونه جاییه که بزرگترین مشخصه اش ادبه. چرابا وضو و سلام به امام زمان واردگود میشن؟ چون روح و جسم رو جلا می ده. اما متاسفانه بعضی ها دنبال زنگ هستند. چرا برای من زنگ نزدی، چرا به من زنگ ندادی، داستان تکراری است برای این آدمها در حالیکه به نظر من: " زنگ خودش باید صدا کند".
تو زورخونه به خدا نزدیک میشی اما پول در نمیاری، نباید فخر فروشی کنی. ورزش ما مظلومه تلویزیون نشونش نمی ده،
گود مقدسه . مال حضرت علی(ع) است. یک رئیس داریم اونم مولاست. هر چی داریم از اونه، الان تو سن و سال ما دیگه موقع حرص زدن برای زندگی نیست. همیشه با احترام زندگی کردم و این برام بزرگترین لذته .
اگر کسی شعور داشته باشه بی وضو وارد زورخونه نمیشه. یک دوره ای هم شد تا مشروب نمی خوردن وارد زورخونه نمی شدن . من وقتی (منکرعلی لعنت شدم-یک مقام ارزشی در زورخانه است) مادرم گفت لنگ های زورخونه رو جمع کن بیار تا من بشورم.
وقتی تو گود می رم و ادب حاج محسن شریفی(از پیشکسوتان البرزی) رو می بینم با اینکه 40 سال از من کم سالتره لذت می برم.
یک چیز دیگه هم که خیلی تو زورخونه مهمه بدونیم اینکه زنها حرمت دارن. یک سندملک که می خوان بگن اصله می گن سند مادر، بهشت زیر پای مادره، ماه و خورشید اسمشون روی زنه، زن موجود خیلی مهمیه و هرگز نباید بهش توهین و بی حرمتی بشه. من 47 سال زندگی کردم به زنم خیلی حرمت گذاشتم .
یادمه یک روز زورخونه شعبون از خارج همه اومده بودن، هنرپیشه های زن خارجی هم بودن، یک محسن کردبچه بود شنو که می رفت سرک کشید نگاه کرد، شعبون به مرشد گفت واستا و ضرب و قطع کرد. سراین بابا داد کشید مگه خواهرته که نگاش کردی؟ اون موقع زورخونه صاحب داشت. کسی چپ نگاه زنها نمی کرد.
ورزش ما به درد زنها نمی خوره. زن حرمت داره. خدا نکنه که زن ذلیل باشه. اگر عاشورا موند و پیامش به مارسید کار یک زن بود. مردها که همه کشته شدن. و الا همه اش از یاد تاریخ می رفت. اینهم که مونده عزاداری نیست، عشق به حسین (ع) است./ف.ک
باز نشر گفتگوی پیشینم با استاد در مجله پهلوان سلام سال 97/ فریبا کلاهی
کدخبر: 639
عکاس: میلاد فیروزان
خبرنگار: فریبا کلاهی
نویسنده: فریبا کلاهی
تعداد بازدید: 3738